مادرجون همیشه میگفت که محبت دوای هر دردی میشود،

حرفش را نمیفهمیدیم، بچه بودیم و پی بازی های کودکانه

ما را چه به این حرف ها، اصلا برایمان درک کردنش هم سخت بود…

اما وقتی چشم بهم زدنی بزرگتر شدیم و در روزهای تلاطم برانگیز زندگی در پی آینده خود میگشتیم،

در بامداد یکی از روزهای زمستانِ سال ۹۸،

به وقت ۱:۲۰ دقیقه، چشیدیم طعم و مزه محبت را،

اما به یکباره محبتی را چشیدیم که فکرش را هم نمی‌کردیم داغش تا به امروز بر دل هایمان بماند!


تاریخ ما روایتگر داستان های تک واژه است، داستان های تک واژه ای که شرح می‌دهد اشک هایمان را، خنده هایمان را، غیرت مان را، طعم نگرانی هایمان را…ما با فراز و فرود داستان هایی که خواب شب را از چشم هایمان دزدیده اند، خون را در رگ های تن مان مثل چشمه ای به غلیان و جوشش انداخته اند و قلب مان را متلاطم کرده اند بزرگ شدیم،شاید داستان های بی‌فرود و مضحک بسیار نیز داشته ایم که فراموششان کردیم،اما هیچ گاه داستان های قهرمانانی که تا پای جان خدمتی کرده اند و ما را به یکدیگر پیوند داده اند را فراموش نمیکنیمگویی سلاح اشک را به دستمان دادند و ما را مانند دانه های یاقوت تسبیح به هم متصل کرده اند و #وحدت را نشان‌مان دادند….


#وحدت، همان کلمه ای است که میترسند از بودنش در دل هایمان،همانگونه که در تاریخ هم به روایات شنیده ایم، زمانیکه پیامبر بزرگ اسلام دستور ایستادن در کنار برکه ای دادند، گفتند به همه آن هایی که جلوترند و به همه آن هایی که عقب تر هستند بگویید بیایند…همهمه ای شده بود، مردم سراسمیه منتظر بودند، گویی پیامبر خدا خبری بزرگ داشت،خبری از یک بیعت.

بیعتی برای ایجاد یک #وحدت

اما در حاشیه ای همیشه تلخ، در صحنه های تاریخ، بودند انسان هایی که همین #وحدت، لرزه به اندام هایشان می انداخته ونسل هایشان

پی در پی در فکر نابودی آن بودند

اما نمی‌دانستند که تاریخ روایت می‌کند ما را، بزرگترین قدرت ما، #وحدت ماست…

درست است، ما در همان جای تاریخ، زمانیکه پیامبر به ولایت مولایمان حضرت علی (ع) دستور دادند، ما نیز دست در دست پدرمان دادیم و بیعت کردیم برای وحدتمان

ما با داستان های خیلی کوتاه و با کلید واژه های آفریده شده از عزت و فخر بزرگ شدیم،

با محبت یکدیگر رشد کردیم و به همدلی یکدیگر اعتماد داریمآن ها هم از همین میترسند، همین صحبت رهبر انقلاب که میگویند مسئله‌، مسئله‌ی اتّحاد دلهای مردم است؛ اتّحاد عزمها و اراده‌های مردم…
و باز ما چشیدیم طعم نگرانی های نیمه شب را، توسل هایی که همراهش خدا خدا میکردیم نشنویم خبری مانند خبر همان نیمه شب سیزدهم دی ماه ۹۸ را…اما شنیدیم و دوباره طعم تلخ زندگی زیر زبانمان را زد و دل هایمان شکست، اما چه شکستی؟

کجا دیده‌اید که تک واژه های روایتگر یک ملت بشود اوج #وحدت آن؟شاید همان حرف مادرجون درست بود کهمحبت علاج هر دردی میشود،از داغ محبت به وحدت رسیدیم و از وحدت به ملت تبدیل شدیم


میبینید سیر داستان چقدر افسانه ای و حیرت انگیز است؟ من و شما چه خوشبختیم، در کنار هم در تمام تحولات و انقلاب ها و ابتلائات روزگارصبور ترین انسان های این عصر بوده ایمو مشت آهنینمان، در کنار هم بودنمان و اتحادمان را شکل داده است…